سبوی معرفت



همیشه هر شب جمعه به سینه غم دارم
حرارتی است قدیمی که در دلم دارم

اگرچه دستِ تهی دارم و گدا طبعم
دلِ شکسته ی خود را که دستِ کم دارم

میان نامه ی من خالی است از خوبی
گناه و جرم و خطا را همه رقم دارم

مرا به حُرمتِ موسی الرضاست می بخشید
خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم

به امرِ حضرت سلطان، حسین می گویم
به لطف فاطمه ارباب محترم دارم

حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد
مرا ببخش، فقط اشک تازه دم دارم

نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد
دلم خوش است میان دلم حرم دارم 

برات کرب و بلایم به دست عباس است
دوباره مُلتمس دامنِ علمدارم
محمد جواد شیرازی

وقتی دلت شکست، حدیث کسا بخوان

غم بر دلت نشست، حدیث کسا بخوان


حبل المتین، تمسکِ بر دامن علی است

تا رشته ات گسست، حدیث کسا بخوان


آسان شود مقرب آل عبا شدن

جبریل شاهد است، حدیث کسا بخوان


روزی خلق در گرو امر فاطمه است

ای عبد تنگدست، حدیث کسا بخوان


وقتی که بغضِ دوریِ از صحن کربلا

راه گلوت بست، حدیث کسا بخوان


وقتی تمام دهر به تو پشت می کنند

وقتی دلت شکست، حدث کسا بخوان

محمد جواد شیرازی


عینِ نور است همه روز و شب ام بنین
قدر عرش است میان وجب ام بنین

ترس داری پسرت نوکر خوبی نشود؟
بسپارش به کلاس ادب ام بنین

پدرش پای علی دوست شدن سیلی خورد
مهر مولاست عیارِ نسب ام بنین

دلشان هر دو پر از معرفت زهرا بود
رحمت حق به دلِ اُم و أبِ ام بنین

قدر این زن به طلا نیست، فقط مهر علی است
حق مولاست رود در طلبِ ام بنین

محضر زینب کبری نشنیده است کسی
هیچ جز سیدتی از دو لب ام بنین

شمسِ منظومه شد و چهار یل بی باکش
می درخشند همه در عقب ام بنین

اگر عباس نگاهش همه را می لرزاند
ارث برده است یقین از غضب ام بنین

از معاویه بپرسید چه آمد به سرش
چه کشید از سکناتِ خُطب ام بنین

با دو چشم تر و برپایی روضه آخر
کرد بر دشمن بی دین غلبه ام بنین

هر زمان دید رباب آمده با چشم پر آب
آمد از شرم و حیا، جان به لب ام بنین

سر پیری پسری نیست عصایش بشود
گریه دار است عجب این لقب ام بنین
محمد جواد شیرازی

کاش قسمت بشود لطف الهی گاهی

به گدایان برسد طُرفه نگاهی گاهی


می شود بنده ی درمانده و آواره شده

سخت محتاج به آغوشِ پناهی گاهی


هرچه کردم بشوم زائر میخانه نشد

نیست جز گریه سوی میکده راهی گاهی


گاه با یک حسنه پاک شود کوهِ گناه

کوهِ خیرات بسوزد به گناهی گاهی


به خودم گفته ام اصلا شده چون حجتِ حق

از غم و غصه ی یک شیعه بکاهی گاهی؟!


ناله زن نامِ علی را که رجب نزدیک است

دم بزن از بشرِ نامتناهی گاهی


از دلِ سوخته و دوریِ ایوان نجف

می دهد چشم پُر از اشک گواهی گاهی


یادِ بین الحرمین و حرم ثارالله

می کِشیم از جگر سوخته آهی گاهی


باعث قُرب، به دربار ولی الله است

اشکِ در روضه به قدرِ پر کاهی گاهی


می تواند سبب مردن نوکر بشود

روضه ی جسم به خون مانده ی شاهی گاهی

محمد جواد شیرازی


مرده ام. از نفست شور و توان می گیرم

سرِ صبحی به دعاهای تو جان می گیرم


گفته ام مرثیه خوان نام تو را سر بدهد

از مسیحاییِ نامت هیجان می گیرم


هرچه دارم همه را می دهم و در عوضش

یک دل سوخته و اشک روان می گیرم


مستحقِ غضب و آتش قهرم اما

باز از مرحمتت برگ امان می گیرم


برنگشتی و گذر کرد بهارِ عمرم

ذره ذره پس از این رنگ خزان می گیرم


حال که آب گذشت از سر من، با حاجت.

روضه ی امّ بنین و پسران می گیرم


با دل سوخته می گفت: عصا نیست مرا

دست را بر کمرم گریه کنان می گیرم


ای بَشیر، از پسر حضرت زهرا چه خبر؟

خبر از او به دو چشمِ نگران می گیرم


آن قدر روضه بخوانم که بگریند همه

روضه را در وسط شهر، عیان می گیرم


از سرِ شرم دم مرثیه خوانیِ رباب

روی خود را ز نگاه دگران می گیرم


ختمِ کارم شده مسموم شدن، عیبی نیست

از غریبیِ نبی رد و نشان می گیرم

محمد جواد شیرازی


یادته از اُحد اومده بودم
پُر بود از زخم، تموم وجودم

سر و روم رو دیدی غرقِ خون بودش
تازه اول عروسیمون بودش

میدیدی روی تنم سرتا پا زخم
دیدی روی بدنم نودتا زخم

دونه دونه زخمامو دوا زدی
باز منو پسر عمو صدا زدی

با دعات کار علی نخورد گره
خندیدی دردِ تنم یادم بره

قول دادم بهت تلافی بکنم
دور بسترت توافی بکنم

تو که گفتی بی علی نمی تونی
چرا روتو از علی می پوشونی

این همه حرف نزدن برا چیه؟!
بغضای زهرای من برا چیه؟!

پهلوتو ت میدی تیر میکشه!
زخم سینه ات آهِ شبگیر می کشه!

اشکِ ریخته روی دامنت چیه؟!
جریانِ گل های پیرهنت چیه؟!

غصه های ما تمومی نداره
سرتو بستی چرا باز دوباره؟!

زینبت میون تب میگه بمون
اگه میشه دو سه شب دیگه بمون

چی دیده که فضه ناامید شده؟!
دیدی موی حسنت سفید شده؟!

خوب شو تا خونه رو زیر و رو کنیم
خونِ رو دیوارو شست و شو کنیم

خادمات نون میپزن غصه نخور
آب و جارو میزنن غصه نخور

تو فقط گریه نکن جونِ علی
بعد تو زنده نمیمونه علی

جواب منو با این سکوت نده
به کسی سفارش تابوت نده

مرگو تو سجده هات آروزو نکن
اینقد این بقچه رو زیر و رو نکن

بیشتر از سه تا کفن جور نمیشه
برا کربلا کفن جور نمیشه

قسمت اینه پسرت تشنه باشه
زیر کوه نیزه و دشنه باشه

قسمت اینه سرشو جدا کنن
دور قتلگه سر و صدا کنن

قسمت اینه زیر و رو بشه تنش
قسمت اینه تو حصیر بپیچنش

قسمت اینه بمونه رو خاک داغ
زینبم بمونه و غم فراق
محمد جواد شیرازی

قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت

باید که پای این مصیبت از جگر سوخت


ریحانه ی احمد پس از او تا نوَد روز

شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت


خورشید حیدر آتشی بر جانش افتاد

از سوز آن آتش ستاره با قمر سوخت


ذکر لبش در پشت در یا مرتضی بود

با عشق حیدر فاطمه در پشت در سوخت


مادر درون آتش نمرودیان رفت 

آری ولی در گوشه ی خانه پدر سوخت


با یک لگد افتاد در بر روی زهرا

آتش به جانش شعله زد تا موی سر سوخت


دیگر نباید زد به بالش تازیانه 

پروانه بی جان است در آتش اگر سوخت


این شاخه ی طوبای پیغمبر ثمر داشت

فضه فقط دیده که پشت در ثمر سوخت


اجر رسالت را ادا کرده است امت

مادر درون خانه در پیش پسر سوخت


آن روز کل اهل بیت آتش گرفتند

قطعا غلط گفته کسی که: یک نفر سوخت


مهدی علی قاسمی


هجران ما کی می شود سر؟! از کجا معلوم

می بینمت فرزند کوثر؟! از کجا معلوم


پروانه را وعده مده بر روزی فردا

یک وقت دیدی مُرد آخر، از کجا معلوم


یک عمر آه از دل کشیدم، ممکن است آخر

روزی بگیرد آه مضطر از کجا معلوم


از دردهایم شاکی ام اما به خود گفتم

حتما برایم بوده بهتر از کجا معلوم


حق من است آتش ولی از لطف این اشک

شاید نجاتم داد مادر از کجا معلوم


وقتی که هر دو دست زهرا بند آن در بود

شاید زمین افتاده با سر، از کجا معلوم


شاید همان رد غلاف قنفذ ملعون

باشد دلیل مرگ حیدر از کجا معلوم

محمد جواد شیرازی


دین حق در خطر افتاده، کمک کن فضه

حرف حق از اثر افتاده، کمک کن فضه


قول داده به نبی حیدرِ من صبر کند

یاد حرفِ پدر افتاده، کمک کن فضه


درب این خانه که خود بوی نبی را دارد

گیرِ چندین نفر افتاده، کمک کن فضه


سرخ شد حلقه و مسمارِ درِ این خانه

شعله بر جانِ در افتاده، کمک کن فضه


با لگد ریخت درِ خانه. ببین روی سرم.

یک درِ شعله ور افتاده، کمک کن فضه


مردک پست چنان ضربه به پهلویم زد

شاخه ام از ثمر افتاده، کمک کن فضه


سوی کوچه ببرم زود، علی را بُردند

حیدرم در خطر افتاده کمک کن فضه


دست من. گوشه ی شالِ علی و ضرب غلاف.

از تنم بال و پر افتاده، کمک کن فضه


حیدر و بیعت با کفر؟! نمرده زهرا

یار، در دردسر افتاده کمک کن فضه

محمد جواد شیرازی


وزن شعر:

"مَفعولُ مَفاعیلُ فَعولُن، مَفعولُ فَعولُن"


خورشید، نهان گشته ز انظار، انگار نه انگار

ماییم همان قوم گرفتار، انگار نه انگار


مستانه به دنبال گناهیم، در ظلمت چاهیم

او مانده ولی منتظر یار، انگار نه انگار


جز جرم و خطا هیچ نداریم، شرمنده ی یاریم

خون شد دل زهرایی دلدار، انگار نه انگار


در نافله اش فکر احباست، آن قدر که آقاست

انگار نبودیم خطاکار، انگار نه انگار


گفتیم عزدار بتولیم، با آل رسولیم

گفتند خوش آمد به گنهکار، انگار نه انگار


شب ها به در خانه ی شان رفت، با قد کمان رفت

دیدند شده دست به دیوار. انگار نه انگار


زهرا و دو چشمان پر از آب! ای وای بر اصحاب

دیدند همه حق شده انکار.انگار نه انگار


این شاخه ی فردوس ثمر داشت، مسمار خبر داشت

بی عاطفه انگار نه انگار، انگار نه انگار

محمد جواد شیرازی


فقط نه این که خمیده چنان هلال شدی

شبیه فاطمه چون سایه و خیال شدی


شبانه روز فقط مرگ را طلب کردی

چه شد که این همه لب تشنه ی وصال شدی؟!


چه حیف! تشنه ی دیدار دخترت ماندی

دچارِ غربت این دوری و ملال شدی


میان ظلمت زندان، به قلبِ بدکاره.

هبوط کردی و خورشیدِ لم یزال شدی


چقدر وقت نمازت تو را کتک زده اند

چقدر مضحکه ی قومِ بدخصال شدی


بگو به ساحتِ پاکِ علی ولی الله

چه گفته مرد یهودی، مریض حال شدی؟!


اگر غلط نکنم ساقتان شده مرضوض

عجیب وقت پریدن شکسته بال شدی


چه گفته اند مقاتل بگو زبانم لال

اگر غلط نکنم زنده زنده چال شدی


برای روضه ی جانسوزِ سیدالشهدا

همیشه منتظرِ لحظه ای مجال شدی


لبت همین که چنان چوب خشک می لرزید

اسیرِ تشنگی شاه بی مثال شدی


برای ذبحِ غریبانه، بین گودالش

شبانه گریه کنش در سیاهچال شدی


تنت اگرچه روی تخته پاره رفت اما

کجا به زیر سم اسب پایمال شدی؟!

محمد جواد شیرازی


بعد سرما بهار می آید

لطف پروردگار می آید

بی قراری؟ قرار می آید

به سر این انتظار می آید


جام اعلاتری دهید امشب

باده ی کوثری دهید امشب

مژده بر عسکری دهید امشب

دلبرِ گل عذار می آید


عید موعودِ نیمه ی شعبان

روز مسعودِ نیمه ی شعبان

برکت و جودِ نیمه ی شعبان

ناجی روزگار می آید


پسر نرجس، آفتاب زمین

بهجت و شور هر دل غمگین

آرزوی تمام صدیقین

نور لیل و نهار می آید


مهر جانانِ خود نگه دارید

در دل، ایمان خود نگه دارید

عهد و پیمان خود نگه دارید

مرد باشیم، یار می آید


لحظه لحظه گناه من را دید

واسطه شد، خدا مرا بخشید

باز چشم از معاصی ام پوشید

با بدی ام کنار می آید


دیده ام اشک بار می بیند

همه را جز نگار می بیند

مثل یعقوب، تار می بیند

مرهمِ چشم تار می آید


از کرامات حضرتش خجلم

مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم

نخلِ خشکیده ی کویرِ دلم.

.با نگاهش به بار می آید


شده قلبم به ذکر او مأنوس

مُحرمش نیستم هزار افسوس

خسته ام از فراق، نه مأیوس

مژده بر دل، نگار می آید


چهره اش انعکاسی از مادر

روی دوشش عبای پیغمبر

بر سر خود عمامه ی حیدر

یار با اقتدار می آید


هیبتش مثل هیبت زهرا

وارث نور عصمت زهرا

باز با یادِ غربت زهرا.

. بر دل او فشار می آید


می شود دولتش به نام حسین

سر دهد در جهان، پیام حسین

می رسد روز انتقام حسین

صاحب ذوالفقار می آید 


روضه با آه و ناله می خواند

روضه از باغ لاله می خواند

گر که از آن سه ساله می خواند

چشم ما هم به کار می آید


یاد عمه رقیه و حالش

یاد آتش گرفتنِ بالش

یاد حال کنار گودالش

اشک، بی اختیار می آید

محمد جواد شیرازی


مهدی ام ختم تمام اوصیاء

آخرین حجت منم بر ماسوا


آمدم با عشقِ حق سوی زمین

بر لبم آیات قران مبین


نقش جاء الحق به بازوی من است

فاتح خیبر دعا گوی من است


عمه ام تا که در آغوشم کشید

خنده ای زد پیش بابایم رسید


تا پدر قنداقه ی من را گرفت

نغمه ی زهرائیش بالا گرفت:


" آمدی جان پدر خوش آمدی

پیش ما ای منتظَر خوش آمدی


انتظارت را پیمبر می کشید

مادرم در انتظار تو خمید


بین آن دیوار و در خوانده تو را

غرق خون فرمود ای مهدی بیا


جدّ عطشانم میان قتلگاه

نام تو می برد با صد سوز و آه


عمه ام زینب تو را میزد صدا 

روی تل تا دید اصل ماجرا "


نیمه ی شعبان سحر غوغا شده

شرک و کفر از مقدمم رسوا شده


نام من گردید سوگند خدا

با وجودم فخر دارد مصطفی


انبیا از آدم و خاتم همه

برده اند اسم مرا بی واهمه


سال ها در انتظارم اولیا

ندبه ها کردند بر سجاده ها


در زمین آدم رسید و گریه کرد

در فراقم ندبه کرد و مویه کرد


نوح هم در انتظارم پیر شد

از تمام اهل دنیا سیر شد


خضر از شوق وصالم زنده ماند

تا ببیند روی من پاینده ماند


در دل آتش نشسته چون خلیل

منتقم را خواست از حیّ جلیل


قبله ی کعبه منم از ابتدا

بر تمام اهل بیتم مقتدا


چشم عالم منتظر بر عدل من

نام من بردند کل مرد و زن

حاج مجتبی قاسمی


ای دل! ببین بهر فرج کاری نکردی

سربار او بودی و سرداری نکردی


ای نفس! بدخوردی زمین و صاحبت را

در اوج تنهایی هواداری نکردی


بغضت فرو خوردی نریزد اشک چشمت

اشکت به سینه حبس شد، جاری نکردی


مشغول دنیا بودی و در بین بازار

رفتی ولی یوسف خریداری نکردی


یک عمر شاهد بر گناهت بود آقا

از معصیت یک بار خودداری نکردی


دیدی که تنها مانده و یاری ندارد

اما برای غربتش کاری نکردی


گفتی پشیمانم از اعمال قبیحم

میثاق بستی و وفاداری نکردی


هرجمعه دستان دعا برداشتی، حیف

دیدی نیامد، هیچ اصراری نکردی


گفتند روز و شب عزادار حسین است

او را در این ماتم چرا یاری نکردی؟!


گفتند باب خیر، در صحن حسین است

بهر زیارت از چه رو زاری نکردی؟!

فائزه سادات معززی


درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم

دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم

سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!

کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم

نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده‌ ی گریان بدهم؟!

چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بدهم

بی پناهم، نجفم را بده تا که بروم.
تکیه بر گوشه ای از نرده ی ایوان بدهم

مرغِ روحم به سوی کرب و بلا پر زده باز
تا سلامی به سوی شاه شهیدان بدهم

کاش می شد بدهم زندگی ام را، عوضش
جرعه ای آب بر آن حضرت عطشان بدهم

کاش می شد که چنان حر و حبیب و عابس
سر خود را به دفاع از سرِ جانان بدهم
محمد جواد شیرازی

امشب این دل عجیب شد حیران 

مست مستم به عشق آن سلطان

به جنون می کشد مرا هجران

اشک ها روی گونه ام غلتان


از ته دل دهم نوا لرزان

السلام علیک یا عطشان


در پناهت رسیده ام بیتاب

وتصدّق علیَّ یا ارباب

شب تارم، تویی همان مهتاب

این غلامِ سیاه را دریاب


در پِیَت عالمی است سرگردان

السلام علیک یا عطشان


باز محتاج کربلا شده ام

محو آقای با وفا شده ام

باز هم غرق در خدا شده ام

غرق در نور ربنا شده ام


گویم از دل به دیده ی گریان

السلام علیک یا عطشان


حرمت در همه جهان یکتاست

دور شش گوشه ات عجب غوغاست

مامن هفت آسمان خداست

در طوافت علی، حسن، زهراست


می شوم باز دست بر دامان

السلام علیک یا عطشان


شب جمعه ، حرم ، سحرچه خبر؟

دل ما گشته پر شررچه خبر؟

مرتضی گشته خونجگر چه خبر؟

مادرت می زند به سر چه خبر؟



ناله زد فاطمه شدم نالان

السلام علیک یا عطشان


بر زمین جسم اطهرت افتاد

خنجری تا به حنجرت افتاد 

روی تل دید خواهرت افتاد

غرق خون وای مادرت افتاد


عاقبت گشت جسم تو عریان

السلام علیک یا عطشان


تا که بر روی نیزه ها سر رفت

سمت خیمه تمام لشگر رفت

چشم دشمن به سوی معجر رفت

خواهرت سمت کوفه آخر رفت


گشت قتلت برایشان آسان

السلام علیک یا عطشان

حاج مجتبی قاسمی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم

دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم

سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!

کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم

نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده‌ ی گریان بدهم؟!

چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بدهم

بی پناهم، نجفم را بده تا که بروم.
تکیه بر گوشه ای از نرده ی ایوان بدهم

مرغِ روحم به سوی کرب و بلا پر زده باز
تا سلامی به سوی شاه شهیدان بدهم

کاش می شد بدهم زندگی ام را، عوضش
جرعه ای آب بر آن حضرت عطشان بدهم

کاش می شد که چنان حر و حبیب و عابس
سر خود را به دفاع از سرِ جانان بدهم
محمد جواد شیرازی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

به اذن عالیِ اَعلی، به احترامِ علی

شروع می کنم این ماه را به نام علی


ببخش با عجله، دست خالی آمده ام

شنیده ام که مهیاست بارِ عامِ علی


چقدر نان شبش را به سائلان بخشید

دلم خوش است به لطفِ عَلَی الدّوام علی


سلاح ماست ابوحمزه، افتتاح، مجیر

دعای مسجد کوفه شرابِ جامِ علی


دعای ما که دعا نیست. باز مقبول است

به احترام دعا کردن و صیام علی


دلم هوای نجف کرده اولِ ماهی

هوای باده ی انگورِ با دوامِ علی


ز حنجرش نفس گرمِ وحی می جوشد

نبی شده است به معراج، همکلام علی


یهود و آل سعود از هراس می میرند

اگر طلوع کند، تیغ از نیامِ علی


خوشا به روزی زوار سیدالشهدا

به زائران حسین است چون سلامِ علی‌


چنان علی شده ممسوسِ حق، علی اکبر

همان علی که شده وارث مرام علی


چقدر تشنه ی بوسیدن پدر شده بود

فدای خشکیِ وقت وداعِ کام علی


زدند از سر کینه علیِ اکبر را

زدند یاس حرم را به انتقامِ علی


چقدر بین عبا چیدنش نفسگیر است

چگونه جمع شود در عبا تمامِ علی؟!

محمد جواد شیرازی


ماه رمضان آمده ای یار کجایی

ای روح سحر، معنی افطار کجایی


ای صاحب این ماه ، عزیزدل حیدر

عالم شده از هجر تو بیمار کجایی


دنبال تو با اشک روم خانه به خانه

بی تو شده ام از همه بیزار کجایی


ای کاش ببینم شب قدری رخ نازت

تا فخر کنم بر همه اغیار کجایی


دربین مناجات و دعا در دل شب ها

خواهم فرجت را به دل زار کجایی


صهیون شده حاکم به جهان درشب غیبت

معبود شده ثروت و دینار کجایی


عالم همه در پنجه ی شهوت به اسارت

ایمان شده بازیچه ی اشرار کجایی


این آل سعود است شده چون سگ هاری

چنگال کشد بر رخ احرار کجایی


داغ یمن اکنون همه را پیر نموده

این داغ دلم را دهد آزارکجایی


ای کاش شود کرببلا قسمتم امسال

تا آن که ببینم رخ دلدار کجایی 


جد تو عطش داشت ولی آب نخورده است

چشمان حسین است شده تار کجایی

حاج مجتبی قاسمی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی


إِلَی مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلا إِلَی مَوْلاهُ.


راه گم کرده ام و زار شدم، برگشتم

دور ازین خانه گرفتار شدم، برگشتم


آن قدر دور گناهان کبیره گشتم

عاقبت عاصی و بیمار شدم، برگشتم


گفته بودی که نرو، عزت عالم اینجاست

رفتم و پیش همه خوار شدم، برگشتم


روحِ پاکی که دمیدی به دلم، تار شده

عفو کن مثل لجن زار شدم، برگشتم


بارها داشت می آمد گل زهرا سویم

بارها مانع دیدار شدم، برگشتم


نیتِ ترک خطا کردم و نفسم نگذاشت

خسته از نفسِ طمعکار شدم، برگشتم


تا منادی به ندا گفت: گنهکار کجاست؟!

زودتر از همه بیدار شدم، برگشتم


دیشب از هجر نجف نادعلی می خواندم

زائرِ حیدر کرار شدم، برگشتم


بار، سنگین شد و با عرض سلامی به حسین

دم افطار، سبک بار شدم، برگشتم


جان فدای دل زینب که چهل روز فقط

به همه گفت عزادار شدم، برگشتم


ای برادر تو نبودی و به شام و کوفه

خسته از ظلمت انظار شدم، برگشتم


دیده ای؟! سوخته ام، آب شدم، گریه شدم

موجب خنده ی اغیار شدم برگشتم

محمد جواد شیرازی


ای بی نیاز، وصف مرا جز نیاز نیست

جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست


آلوده آمدم. چه کسی گفته یا غفور

بابِ انابه رو به گنهکار باز نیست؟!


ناشُکر بوده ام همه ی عمر، عفو کن

دیگر زبان من به جهالت دراز نیست


می خواستی صدای مرا بشنوی، رفیق

شرمنده ام اگر که نمازم، نماز نیست


بر سر درِ دلم که پر از مهر حیدر است

غیر از لوای فاطمه در اهتزاز نیست


تا روز ، مادر ما اُم فاطمه است

ما را به مادریِ فلانی نیاز نیست


مثل خدیجه بانوی پر خیر و برکتی

در دهر نیست، صحبتِ خاک حجاز نیست


در گیر و دار اوج مناجاتِ با خدا

جز یا حسین زمزمه ای دلنواز نیست


هر قدر هم که روضه بخوانیم روضه ای

مانند سوز تشنگی اش جان گداز نیست


باور کنید هیچ کجایی غریب را

با کامِ تشنه ذبح نمودن مُجاز نیست


تشنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود

با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست

محمد جواد شیرازی


همین که گفتم الهی. اجابتم کردی

سریع آمدی و غرق رحمتم کردی


کسی که دست منِ پر گناه را نگرفت

خودت همیشه رسیدی، حمایتم کردی


بزرگواری و اصلا ندیده ای انگار

زمانِ معصیتم گرچه رؤیتم کردی


به پشتوانه ی فضلت گناه کردم من

به پشتوانه ی حِلمت رعایتم کردی


حیا نکردم و مهلت به بنده ات دادی

حیا به جای من و این وقاحتم کردی


به برکتِ نفس و رحمت امام زمان

محب فاطمه و اهل هیئتم کردی


همین که ناله زدم عائذٌ بِأسمائک

گدای دائمیِ آل عصتم کردی


صدا زدم مددی. زود آمدی حیدر

به لطف باده ی کوثر طهارتم کردی


پناه می برم امشب به زیر ایوانت

که زیر سایه ی ایوان شفاعتم کردی


اگرچه عبد بدم، باز مُنتسب به توام

تویی همان که همیشه ضمانتم کردی


تو قدر بودی و قدر تو را ندانستند

خودت برای شب قدر، دعوتم کردی


چقدر ناله زدی بین چاه، مظلومم

چقدر گریه کنِ این مصیبتم کردی


فدای زخم عمیق سرت شوم آقا

پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی


صدا زدی به سوی قاتلت، ز دنیایی.

که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی

محمد جواد شیرازی


با چشم تر بر روی سر قرآن گرفتیم

ذکر بِکَ یا رب و یا رحمن گرفتیم


با ذکر آن سرچشمه ی رحمت، محمد

در راه دریای خدا جریان گرفتیم


جانی نمانده بود بین سینه هامان

گفتیم فورا بِعَلیٍ، جان گرفتیم


بِفاطِمَه گفتیم، مادر سر رسید و

از دست هایش رزق آب و نان گرفتیم


ذکر لب ما ها بِالحَسَن شد

خیر دو دنیا را از آقامان گرفتیم


گفتیم یاد رأسِ بر نی، بالحُسَینِ

آتش گرفتیم و سپس باران گرفتیم


از خیر ذکر بِعَلیِ بنِ الحُسَینِ

از خوان زین العابدین ایمان گرفتیم


وقتی به ذکر حضرت باقر رسیدیم

فهم معارف را ز رب آسان گرفتیم


بردیم نام حضرت شیخ الائمه

قول نجات از آتش سوزان گرفتیم


بر روی لب آمد دم موسی بن جعفر

از برکت این دم، سر و سامان گرفتیم


تا نوبت ذکر علی موسی الرضا شد

رفتیم با هم دامن سلطان گرفتیم


آمد میان، نام جواد و از سخایش

خیر کثیر و برکت و احسان گرفتیم


با بردن نام علیِ بنِ محمد

قول وصالِ جنت و رضوان گرفتیم


گفتیم ذکر بِالحَسَن را، روزی خود

از سامرا با دیده ی گریان گرفتیم


یعقوب وار از هجر یوسف گریه کردیم

بِالحُجةِ. بوی غم کنعان گرفتیم


قرآن بالاسر گواه این بیان است

قُرب خدا را از خداوندان گرفتیم


***


قرآن به سر، سر شد. الهی بِالرقیه

از غربتش بر آستین دندان گرفتیم


از شام قدرش که سر بابا بغل کرد

ویرانه غوغا شد، دل ویران گرفتیم


آن قدر ناله زد " أبَ." کنج خرابه

ما نوکرانش درد بی پایان گرفتیم

محمد جواد شیرازی


 عَظُمَ یا سَیدی اَمَلی وَسآءَ عَمَلی فَاَعْطِنی مِنْ عَفْوِکَ بِمِقْدارِ اَمَلی وَلا تُؤاخِذْنی بِاَسْوَءِ عَمَلی


 وقت توبیخ نبین زشتی اعمالم را

وقت بخشش بنگر کثرت آمالم را


با تعمد دم در ماندم و داخل نشدم

تا که جویا بشوی لحظه ای احوالم را


با نظر سوی گناهان خودم، داد زدم

عفو کن این همه گستاخی و جنجالم را


کرمت زود رسید و به طمع افتادم

چشم پوشی بنما دوزخ افعالم را


زیر و رو کن دل من را، خبری در پیش است

خوانده ام قبل نبأ، سوره ی زالم را


با تسامُح، حسناتم دو سه مثقال شود

جلوه ای بخش خدا این دو سه مثقالم را


من زمینگیر گناهم، نجفم را بده زود

تا بمالم به حرم گوشه ای از بالم را


پیشکش کرده ام از روز ازل بهر حسین

پدر و مادر و جان و تن و اموالم را


باز هم لطف کریمانه ی موسی الکاظم

می دهد روزی پر برکت یکسالم را


جان فدایش که غریبانه میان زنجیر

گفت باید چه کنم درد سیهچالم را؟!


رد شود داغ جهان از جلوی چشمانم

تا تکانی بدهم ساق لگدمالم را

محمد جواد شیرازی


با چشم تر بر روی سر قرآن گرفتیم

ذکر بِکَ یا رب و یا رحمن گرفتیم


با ذکر آن سرچشمه ی رحمت، محمد

در راه دریای خدا جریان گرفتیم


جانی نمانده بود بین سینه هامان

گفتیم فورا بِعَلیٍ، جان گرفتیم


بِفاطِمَه گفتیم، مادر سر رسید و

از دست هایش رزق آب و نان گرفتیم


ذکر لب ما ها بِالحَسَن شد

خیر دو دنیا را از آقامان گرفتیم


گفتیم یاد رأسِ بر نی، بالحُسَینِ

آتش گرفتیم و سپس باران گرفتیم


از خیر ذکر بِعَلیِ بنِ الحُسَینِ

از خوان زین العابدین ایمان گرفتیم


وقتی به ذکر حضرت باقر رسیدیم

فهم معارف را ز رب آسان گرفتیم


بردیم نام حضرت شیخ الائمه

قول نجات از آتش سوزان گرفتیم


بر روی لب آمد دم موسی بن جعفر

از برکت این دم، سر و سامان گرفتیم


تا نوبت ذکر علی موسی الرضا شد

رفتیم با هم دامن سلطان گرفتیم


آمد میان، نام جواد و از سخایش

خیر کثیر و برکت و احسان گرفتیم


با بردن نام علیِ بنِ محمد

قول وصالِ جنت و رضوان گرفتیم


گفتیم ذکر بِالحَسَن را، روزی خود

از سامرا با دیده ی گریان گرفتیم


یعقوب وار از هجر یوسف گریه کردیم

بِالحُجةِ. بوی غم کنعان گرفتیم


قرآن بالاسر گواه این بیان است

قُرب خدا را از خداوندان گرفتیم


قرآن به سر، سر شد. الهی بِالرقیه

از غربتش بر آستین دندان گرفتیم


از شام قدرش که سر بابا بغل کرد

ویرانه غوغا شد، دل ویران گرفتیم


آن قدر ناله زد " أبَ." کنج خرابه

ما نوکرانش درد بی پایان گرفتیم

محمد جواد شیرازی


أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِی الْعُظْمَى.


ماندم میان خوف و رجا، دست من بگیر

وقتم کم است آه خدا دست من بگیر


چیزی نمانده جمع شود خوان رحمتت

حالا که هست سفره به پا دست من بگیر


درهم بخر، سوا بکنی گریه می کنم

امشب کنار این رفقا دست من بگیر


من صاحبِ مصائب سنگین و بی حدم

با این همه گناه و خطا، دست من بگیر


ای دستگیر، باخبری کرده اند خلق.

دست مرا دوباره رها، دست من بگیر


باد صبا هوای نجف را می آورد

مستم به بوی باد صبا، دست من بگیر


باشد. دخیل پنجره فولاد می شوم

در روضه ی امام رضا دست من بگیر


بر رشته ی محبت او چنگ می زنم

چنگی که لَا انْفِصامَ لَها، دست من بگیر


بر خاکِ کوچه رو به اباصلت ناله زد

در زیر پام مانده عبا، دست من بگیر


پنجاه بار بینِ گذر خورده ام زمین.

یاد غریب کرب و بلا، دست من بگیر

.

.

.

عباس نیست، زینب و یک محملِ بلند!

گوید سکینه عمه بیا دست من بگیر

محمد جواد شیرازی


با خطا خون به دل پاک جنابش کردم

چقدر با طمعِ نفس، عذابش کردم


چشم او شاهد رسوایی من بود ولی

کمتر از دیده ی یک طفل حسابش کردم


سحر و نافله و حال بکایم چه شدند؟!

حال خوش داشتم، از جهل خرابش کردم


نه که دل از منِ رسوا بکند، نه هرگز

او مرا خواند ولی باز جوابش کردم


کاش از دایره ی بندگی اش خط نخورم

سال ها حضرت تَوّاب خطابش کردم


بدم اما به خدا نوکری فاطمه را.

نه به امید ثواب و نه عقابش کردم


نام زیبای علی را ز همان روز ازل

بر روی سینه ی خود کندم و قابش کردم


توبه و چشم ترم را نپذیرفت خدا

تا که با گریه بر ارباب مُجابش کردم


روضه ی نیمه شبم را به عنایاتِ حسین

نذر بانوی وفا، نذر ربابش کردم


حرمله نعره نکش، کودک من خوابیده

با مکافات در این همهمه خوابش کردم


مُردم و زنده شدم تا که پس از رفتن او

مشت من تر شد و در نهر، پر آبش کردم

محمد جواد شیرازی


نفس راحت رسول، حسن
رازدارِ دل بتول حسن
مات از رحمتت عقول، حسن
پایه ی اصلیِ اصول، حسن

گُل خوشبوی خانه ی زهرا
برکت آشیانه ی زهرا

ای که دریایی از کرم داری
حُسن ها را همه رقم داری
در دل نوکران، حرم داری
سینه چاکانی از عجم داری

أحسنُ الخُلق، نور لَم یَزَلی
دوست دارم تو را شبیه علی

از خودی های خود بلا دیدی
لطف کردی ولی جفا دیدی
هرچه دیدی از آشنا دیدی
نیش زهر، از نوک عصا دیدی

من بمیرم، سرت چه آورده؟!
ران پایت چرا ورم کرده؟!

گریه در زیر آفتاب نکن
بعد از این، یاری انتخاب نکن
دل ما را دگر کباب نکن
روی یاران خود حساب نکن

لشگرت با تو زاویه دارند
دست خط، از معاویه دارند

طشت، خون جگر، گرفتاری
باز هم زهر، باز دشواری
شده خونابه از لبت جاری
جگری پاره در دهن داری

چه بلاهای اعظمی دیدی.
هفت باری که زهر نوشیدی

داغ تو زهر نیست فدات شوم
غربتِ دهر نیست فدات شوم
طعنه ی شهر نیست فدات شوم
این همه قهر نیست فدات شوم

سال ها گریه، دیده ات را بست
داغ تو داغِ " یَومُ الإثنَین" است

آن دوشنبه که مادرت افتاد
یاسِ چون لاله در برت افتاد
گوشوارش برابرت افتاد
سرت افتاد تا سرش افتاد

وقت رفتن تو را خودش می برد
وقت برگشت، هی زمین می خورد

دشمنی رو سیاه، پیرت کرد
سرخی روی ماه، پیرت کرد
چادری بین راه، پیرت کرد
مادری پا به ماه، پیرت کرد

دیدنش داغِ کارسازی شد
با غرورت عجیب بازی شد

وقت رفتن حسین شد سخنت
تا که دیدی به دست او کفنت
به دل ما، زمان پر زدنت.
شعله زد این کلامِ دل شکنت

نیست روزی شبیه روز حسین
آه از داغ سینه سوز حسین

تشنه بین دو نهر آب، سرش.
می شود از قفا جدا، نظرش.
سوی خیمه است خیره و جگرش.
سوخت از زینب و دو چشم ترش

کفنش تکه ای حصیر شود
وای اگر زینبت اسیر شود

وای اگر خواهرت به شام رود
بین مردانِ بی مرام رود
سرِ بازار و ازدحام رود
وسط مجلس حرام رود

چه کند خواهری که معصومه است؟!
آه زینب چقدر مظلومه است

محمد جواد شیرازی


السلام ای امین وحی خدا
السلام ای وصیتت تقوا

معدن خیر، رحمت سرشار
ای پسر عمّ حیدر کرار

آبروی همه بنی هاشم
روح اسلام، یا ابالقاسم

باطنِ آیه های قرآنی
هرچه گویم فراتر از آنی

ای مقرّب به صاحبِ معراج
أنتَ بابُ الکَرَم، أنَا المُحتاج

گر نباشی شهید، یا احمد
پس شهادت چه ارزشی دارد؟!

چقدر حرص دین ما خوردی
سنگ از روی بام ها خوردی

تیره شد دیده ی محبانت
در اُحد تا شکست دندانت

کور دل ها به داغت افزودند
سال ها فکر کشتنت بودند

کرد نورت به تیرگی غلبه
شام تاریکِ تنگه ی عَقبه

حال از فتنه ی فلان و فلان
جگرت آمده میان دهان

همسرانت بلا به تو دادند
زهر، جای دوا به تو دادند

ننگ بر دختران لات و هبل
پا مکش روی خاک، وقت اجل

شعله بر سینه ات زده، ای ماه
جمله ی "حَسبُنا کتابَ الله"

به که گویم غمِ " لَیَهجُر" را
بستنِ معدنِ پُر از دُر را

باز هم دم بزن علی حق است
بی علی هر مسیر مُنشَق است

حسنِین اند مست آغوشت
بنشان هر دو را سر دوشت

دم آخر به گریه افتادی
به علی حکم صبر را دادی

حرف رفتن نزن رسول خدا
باردار است دخترت زهرا

می روی گریه اش عجیب شود
بین شهر پدر، غریب شود

شاید اصلا به او جسارت شد
دخترت پشت در اذیت شد

یک زمان در شرر بماند چه؟!
دخترت زیر در بماند چه؟!

وقت غسلت سقیفه بر پا شد
مرتضی یکه ماند و تنها شد

در کنارت، چهار تن داری
خوب شد لااقل کفن داری

لب گشودی به حمد و ذکر و دعا
نیزه داری نبود شکر خدا

تا به لب نامِ آب را بُردی
آب از دست مرتضی خوردی

نور خورشید بر تنت نرسید
اسب بر پشت و سینه ات ندوید

محمد جواد شیرازی


والمستقرین فی امر الله.

 

برگشته ام به بنده ی خود اعتنا کنی

با یک نگاه، جان مرا مبتلا کنی

 

من مرغ پر شکسته ام و آمدم که باز

از بال زخمی ام گره کور وا کنی

 

ای مُستَقر به امر خدا، آمدم مرا

ثابت قدم به میکده ی هل أتی کنی

 

صد بار یا رضا مددی یا رضا کنم

با آرزوی اینکه مرا هم صدا کنی

 

دل را به هر کسی که سپردم، رهام کرد

غیر از تویی که نیست گمانم رها کنی

 

عمری است ای رئوف، گدایان خسته را

با شاهراه قرب خدا آشنا کنی

 

حالا که قسمتم نشده کربلا روم

روضه بخوان، درون مرا کربلا کنی

 

قربان ناله هات، بگو فَابکِ لِلحُسَین

تا در وجود ت کیمیا کنی

 

حاشا به من اگر بخرم بهر خود کفن

وقتی که گریه بر غم یک بوریا کنی

 

فرموده ای: حسین سرش تشنه شد جدا

تا یادی از مصیبت خون خدا کنی

 

شاید که در فرازِ "أذلّوا عَزی"

گریه به غربتِ بدنی زیر پا کنی

 

شاید که یاد روضه ی ذبح سر حسین.

با ضربه ی دوازدهم از قفا کنی

 

دیگر بس است مادرت از حال می رود

باید که فکر حضرت خیرالنسا کنی

محمد جواد شیرازی


وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ.

ای که نامت پناهِ عِلّیین
پاشو از جا سپاهِ عِلّیین

پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش
پاشو از جا، کفیل زینب باش

پاشو تا سایه ی سرم باشی
تا نگهبانِ معجرم باشی

خواهرت آمده نگاهش کن
تکیه بر چادرِ سیاهش کن

آه. ای کُشته ی امان نامه
سر فرو بردی از چه در جامه؟!

زانویت را چرا بغل کردی؟!
تو که بر قول خود عمل کردی

خاطرت جمع، مردِ با احساس
هیچ کس باورش نشد، عباس

پاشو دلگرمی دلِ همه باش
قوّتِ قلب آل فاطمه باش

ماه من، بر رخت نقاب بزن
حرز انداز زود، بر گردن

کوفیان، چشمْ شور و نامردند
تیرهای سه شعبه آوردند

چشم هایت چقدر زیبایند
بازوانت مرا تسلایند

بوسه ی مرتضی بر آن خورده
چشم هایت دل خدا برده

من همین گونه هم پریشانم
تو نباشی دگر چه می دانم.

. شاید از گریه غرقِ غم بشوم
شاید اصلا اسیر هم بشوم

شاید اصلا سرم شکسته شود
دست من با طناب بسته شود

شاید از روی تل نگاه کنم
گریه، بالای قتلگاه کنم

چه کنم گر حسین تنها شد؟!
چه کنم قتلگاه غوغا شد؟!

شاید اصلا مرا زمین بزنند
کعب نی بر منِ حزین بزنند

پاسبانِ نمازم، ای عباس
تو نباشی چه سازم، ای عباس؟! 

محمد جواد شیرازی


وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم

انگار که روی زمین تنها ترین هستم
محروم از خیر کثیر اربعین هستم

مونس ندارم غیر این چشمان گریانم
خیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانم
زوار، راهی بهشتند و پریشانم
خیلی خجالت می کشم من از رفیقانم

کارم فقط اشک است و ناله از فراق دوست
تربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوست

اصلا ندیده پستی و روی سیاهم را
دیده همیشه خواهش و شوق نگاهم را
قبل از دعایم داده هر آنچه بخواهم را
او مطمئنا خوب می داند صلاحم را

من راضی ام بر آن چه که جانان پسندیده
امسال قربانش شوم هجران پسندیده

تنها پناه و ملجأ جا مانده ها مشهد
در وقت غربت دلخوشی هر گدا مشهد
شاه خراسانی صدا زد که بیا مشهد
تنها شدم رفتم به جای کربلا مشهد

خیلی رئوفانه به فریادم رسید آقا
خیلی عطوفانه سرم دستی کشید آقا

دستم به دامانت رضا کاری برایم کن
قدری از این درد و غمِ در سینه ام کم کن
و انظر إلیَّ.سائلت را باز محرم کن
سلطان! برات کربلایم را فراهم کن

تسکین هر درد و غمی روضه است، می دانی
ابن شبیبم، چند خطی روضه می خوانی؟

فابک علی المظلوم جدم دست و پا می زد
فابک علی المحروم زینب را صدا می زد
فابک علی المهموم خولی بی هوا می زد
فابک علی المغموم پیری با عصا می زد

او نیزه می خورد و علی آن لحظه آن جا بود
عطشانِ زیر دست و پا فرزند زهرا بود

علی سپهری


سوگند به نام دلربایش
نور است وجود و ابتدایش

با خَلقِ حسن کرد مباهات
در روز ازل، ذاتِ خدایش

آنان که نوشتند کریمش
ما را بنویسند گدایش

بخشید "سه بار" هرچه را داشت
جانِ همه ی خلق فدایش

حقاً که پسندِ قلب زهراست
شد هرکه عزیزِ مجتبایش

هستند تمام انبیا هم
محتاج عطای دست هایش

هم او شده راضی از خدا هم.
حق بوده رضایش به رضایش

چشمان حسین بر لب اوست
وقتی حسن است مقدایش

در معرکه ی جمل که آمد
دیدند به شکل مرتضایش

آن قدر رئوف است که می خورد.
در پیشِ جذامیان غذایش

آن مرد، هر آنچه ناسزا گفت
آخر نشنید ناسزایش

تازه به کرم نوازشش کرد
جا داد به او بینِ سرایش

صد بحر اگر که مدح گویم
یک قطره نگفتم از ثنایش

هفت صفر است آی مَردم.
روز غم و غربت و عزایش

آن قدر بلا به او رسیده
ماندم که بگویم از کجایش

از کوچه نپرسید ازین مرد
یک عمر، شده است مبتلایش

جانسوزتر است داغ زهرا.
از کل غم جهان برایش

یاران مُقربش کشیدند
سجاده و فرشِ زیر پایش

درد است که زهر خورده آقا
از همسر بی مهر و وفایش

خونی شده با سرفه ی سختش
دست کرم و گره گشایش

قاسم به سر و صورت خود زد
خونی شده دید تا عبایش

پا می کشد این مردِ پر از درد
در حجره، به روی بوریایش

آن قدر جگر به دامنش ریخت
تا جوهره رفت از صدایش

بگذار بماند به قیامت
دنیا که نفهمید بهایش

آتش زده بر تمام عالم
لایَوم کَیَومِ کربلایش

گر کرب و بلا همیشه جاری است
صلح حسن است مقتضایش

صد شکر که سنگ ها نخوردند
بر صورت مثل مصطفایش

صد شکر که نیزه ای نیامد
تا قطع کند صوت رسایش

صد شکر نبود خنجری کند
تا بوسه بگیرد از قفایش

محمد جواد شیرازی


دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده

جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده

****

هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را

طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را

****

درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی

گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی

****

آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!

من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد. اصلا تو خودت دختر نداری؟

****

با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را

بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را

****

خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی

دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی

****

از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا.
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟

غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا

****

طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!

بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی

محمد جواد شیرازی


از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسین
زنده شده است خاطره ی مادر حسین
با احترام رفته علی در بر حسین
آماده ی نبرد شده لشگر حسین

تا اذن خواست، نور دو عالم اجازه داد
لب تر نکرده بود، همان دم اجازه داد

قله نشین معرفتِ کائناتِ حق
مجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حق
آیینه ی تمام نمایِ صفات حق
مانند مرتضی شده ممسوس ذات حق

شأن علی، ز کل مراتب، فراتر است
فیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر است

وقت وداع شد، همه جا ریخته بهم
از غربت و بلا، دو سرا ریخته بهم
قلب تمام اهل ولا ریخته بهم
این غصه، آل فاطمه را ریخته بهم

اکبر گلایه ی همه را استماع کرد
با خواهرش رقیه، به سختی وداع کرد

وقتی علی، زمان رجزخوانی اش رسید
بر گوش دهر غُرش ربانی اش رسید
ابن زیاد، وقت پشیمانی اش رسید
بر کل دشت نعره ی طوفانی اش رسید

نعره کشید، من به پیمبر نتیجه ام
از نسل پاک مادر زهرا، خدیجه ام

خشمش شبیه حضرت جبار، جلوه کرد
همچون رسول، لحظه ی پیکار، جلوه کرد
چون شیر، مثل حیدر کرار، جلوه کرد
گهگاه در سیاق علمدار، جلوه کرد

با کام تشنه معرکه را زیر و رو نمود
دیگر توان جنگ برایش نمانده بود

برگشت محضر پدرش تا رها شود
از این همه مصیبت اعظم جدا شود
باید حسین دل ببُرد، تا فدا شود
ورنه زمانِ واقعه بی انتها شود

کامِ پدر ترک ترک و خشک، زین سبب
بعد از وداع سختِ پدر، رفت تشنه لب

لیلا میان خیمه زند دست روی دست
آیینه ی پر از ترکش عاقبت شکست
شمشیر آمد و به سر اکبرش نشست
مانند مرتضی شد و فرق سرش گسست

خون سرش به روی دو چشم فرس چکید
چیزی فرس ندید، فقط بی هوا دوید

او را به جرم نام علی سیر می زدند
با نیزه ها به آیه ی تطهیر می زدند
یک عده زخم با سر شمشیر می زدند
یک عده نانجیب به او تیر می زدند

روی فرس محیط تنش خانه خانه شد
افتاد انار آل عبا، دانه دانه شد

حالا حسین آمده با دیده ی ترش
با ناله ی علی ولدی سوی اکبرش
سر را گذاشت لحظه ی آخر روی سرش
پا می کِشد علی به زمین در برابرش

ای میوه دلم چقدر پخش گشته ای
نامت علی شد و صد و ده بخش گشته ای

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۶ محرم ۹۸

دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند
به تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدند

دوره کردند، دویدند سویش با عجله
دسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند

جای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر.
نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدند

یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد
گرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدند

پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت
نیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدند

اسب ها جای حنا بر سر و بر صورت او
تاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند

نعل ها داغ که گشتند جگرسوز شدند
با صدای ترکِ سینه اش آهنگ زدند

جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه.
بر دهانی که شده تشنه ی از جنگ زدند

نجمه ماند و دل خون. تا که پس از ساعاتی
شعله بر چادر آن مادرِ دلتنگ زدند

محمد جواد شیرازی


قال الرضا علیه السلام:  إِنَّ یَوْمَ قَتْلِ اَلْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا أَرْضُ کَرْبَلاَءَ أَوْرَثَتْنَا اَلْکَرْبَ وَ اَلْبَلاَءَ إِلَى یَوْمِ اَلاِنْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ اَلْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ اَلْبَاکُونَ فَإِنَّ اَلْبُکَاءَ عَلَیْهِ یَحُطُّ اَلذُّنُوبَ اَلْعِظَامَ

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۳۰ صفر ۹۸

 

بر روی خاک بال و پرت می کشی چرا؟!
با اشک، سرمه بر نظرت می کشی چرا؟!

با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است
اینقدر آه از جگرت می کشی چرا؟!

بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک
پنجه به خاکِ دور و برت می کشی چرا؟!

مانند بچه مرده فقط داد می زنم
داری عبا به روی سرت می کشی؟! چرا؟!

در هر قدم، دوبار می افتی به روی خاک
تا حجره جسمِ محتضرت می کشی چرا؟!

گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه می شوی
کار از دو چشمِ شعله ورت می کشی چرا؟!

از حال می روی به سر و صورتت نزن
عکسِ غلاف در گذرت می کشی چرا؟!

تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند
وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند

چشمت اگرچه تار ولی روی یار دید
خواهر نبود محضرت اما پسر رسید

قربان پلکِ زخمی ات از ماتمِ حسین
بر خاک حجره باز نمِ گریه ات چکید

سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد
آمد جواد و از رُخت ای ماه بوسه چید

پیراهنت دریده نشد بین گرگ ها
بالاسرت عزیزِ دلت، پیرهن درید

قلبت به یاد روضه ی اربابِ بی کفن.
وقتِ وداع با پسرش، تند می طپید

آمد حسین با سر زانو، نفس ن
وقتی علی به روی زمین داد می کشید

صورت به صورت پسرش زار می زد و.
با چشم خیس هلهله و خنده می شنید

پاشیده بود میوه ی قلبش به زیر پا
تکه به تکه چید علی را روی عبا

محمد جواد شیرازی


نرفته غربتش از یاد، یا رسول الله
ز داغ فاطمه فریاد، یا رسول الله

به ضربه ای درِ آتش گرفته با مسمار
به روی دخترت افتاد یارسول الله

****

چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟!
درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکست

چه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟!
سه روز بعد شما استخوان سینه شکست

***

پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغ
که پر کشید پرستو نیامده از باغ

شکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودع
نشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ

***

برای دفن، تنش دستِ خادمه مانده
به گاهواره ی او خیره فاطمه مانده

می آید آخرِ سر روز دادخواهیِ او
به روز نخستین محاکمه مانده

***

ندید چشم فلک رحمت نگاهش را
ندید چهره ی معصوم و بی گناهش را

اگرچه منزلتش هم تراز معصوم است
هنوز شیعه نفهمیده جایگاهش را

***

دل امام زمان در مصیبتش خون است
هر آن که حرمت او را شکست ملعون است

تن مطهر این میوه ی بَنِی اَّهرا
در آستانه ی بیت بتول مدفون است

محمد جواد شیرازی


چند صباحی بمان، یا حسن عسکری
بار مبند ای جوان، یا حسن عسکری

لحظه ی دردسرت، آمده بالاسرت
مهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکری

شکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندید
دست تو در ریسمان، یا حسن عسکری

تشنه لب سامرا، ماه ربیعت چرا
گشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکری

در دل زهرایی ات، خاطره ی محسنش
ریخته داغی گران یا حسن عسکری

داغِ دلت این شده، از غم محسن شده.
فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکری

رنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریخته
تشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکری

خورد اگر ظرف آب، بر لب و دندان تو
نیست ولی خیزران. یا حسن عسکری

گرچه لبت سوخته، پنجه مکش روی خاک
شد پسرت نیمه جان، یا حسن عسکری

راحت ازین پس بخواب، نیست دگر پاسبان
خسته ای از پادگان یا حسن عسکری

در وسط قتلگاه، جد شما مانده بود.
تشنه و بی سایه بان یا حسن عسکری

آه که از هر طرف، بر بدنش می زدند
سنگ، زمانِ اذان یا حسن عسکری

خورد تکان آسمان، تا که سنان با سنان
داد تنش را تکان، یا حسن عسکری

خوب شد اصلا نبود آخرِ این ماجرا
دور و برت ساربان، یا حسن عسکری

محمد جواد شیرازی


با نور عشق، دل غمِ ظلمت نمی کشد
با اهل بیت، خواری و خفت نمی کشد

آزادگی است سیره ی مردان روزگار
عبدِ نگارِ فاطمه، ذلت نمی کشد

در فتنه ها، مریدِ حقیقیِ فاطمه
دست از حمایتش ز ولایت نمی کشد

هر کس که بار عشقِ امام زمان کشید
صحرای ، بار ندامت نمی کشد

با یک سلام، روزیِ ما می رسد رفیق
کارِ زبان، به گفتنِ حاجت نمی کشد

بی منت است لطفِ امام کریم ما
این جا گدا ز شاه خجالت نمی کشد

عبدی گناهکار که محتاج بخشش است
صورت به جز به صورتِ تربت نمی کشد

با معرفت هر آن که رود سمت کربلا
کارِ شفاعتش به قیامت نمی کشد

من را بس است روضه ی لب های تشنه اش
وسعم به شرحِ روضه ی غارت نمی کشد

محمد جواد شیرازی


سائلم، مستجیرِ نیمه شبم
دلهره دارم و به تاب و تبم

توبه ام بارها عقب افتاد
بس که سرگرمِ شهوت و غضبم

بی ادب بودنِ مرا تو ببخش
آمدم تا خودت کنی ادبم

خیرِ خود را خودم نمی فهمم
هر چه خیر است از تو می طلبم

پیر راه من است ابوطالب
تا ابد دشمن ابولهبم

جز برای علی نمی میرم
مست از جام چشمه ی رجبم

خواستم چون سگِ نجف بشوم
دیدم از هر جهت از او عقبم

فاطمه می شود دعاگویم
تا حسین است ذکر روی لبم

سیّدی تشنه ی یک آغوشم
فرض کن من بُریر یا وهبم

سال ها بی قرار و گریه کنِ.
روضه های عقیلةُ العربم

یک زن و این همه بلای عظیم؟!
یک زن و قتلگاه؟! در عجبم.

محمدجواد شیرازی


غم دیدی و غربت چشیدی صبر کردی
هجران چشیدی، زجر دیدی صبر کردی

از داغ دوری پدر، قدت کمان شد
از غربتِ زندان شنیدی، صبر کردی

هر دفعه دلتنگِ رضا جانت که بودی.
چون شمعِ گریانی چکیدی، صبر کردی

عزم سفر کردی، بلا دیدی در این راه
با شوقِ این که می رسیدی، صبر کردی

در ساوه خویشان را به خون دیدی، بمیرم
زهرِ جفا را سر کشیدی، صبر کردی

تا شهر قم رفتی به عشاقت رسیدی
بینِ مریدان با امیدی صبر کردی

تا قم رسیدی، یادِ زینب گریه کردی
پیراهن از داغش دریدی، صبر کردی

گفتی چگونه عمه در داغ حسینت
تا قتلگاهِ او دویدی صبر کردی؟!

مانند گل دانه به دانه با دل خون
از پیکرش سر نیزه چیدی، صبر کردی

در شام، وقتی چادرت می سوخت، دورت.
نه یار بود و نه مریدی، صبر کردی

جای تمام بچه ها شلاق خوردی
از دردِ کعبِ نی خمیدی، صبر کردی

تا روز آخر روضه های کربلا را
در سینه ی ما پروریدی، صبر کردی

محمد جواد شیرازی


بیشتر آن چه که در فرقه ی ما مرسوم است
سائلی کردنِ از فاطمه ی معصومه است

دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت
چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است

چه مقامی است که معصوم "فداها." گوید؟!
شأن او شأن امام است که نامعلوم است

اوج خوشبختی ما کلبِ سرایش شدن است
هر کسی نیست سگِ فاطمه، بختش شوم است

چهارده نور به دل دارم و این بانو هم
خواهر حضرت خورشید در این منظومه است

نام زوار حریمش که بهشتی شده اند
در میان صحف مادر او مرقوم است

هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند
از عنایات غریب الغربا محروم است

روز م به محبش برسد دار نعیم
سهم هر کس نشود نوکر او زقوم است

حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد
جنتِ بی حرمش باغچه ای موهوم است

سال ها دوری بابا و برادر دیدن.
گوشه ای از غم و دردِ دل این مظلومه است

در غریبی زیادش فقط این نکته بس است
شیعیانش نشنیدند که او مسموم است

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

عبدی خطاکارم، مولایَ یا مولای
شرمنده ای زارم، مولای یا مولای

ماندم به چشم تر، خسته شدم دیگر
از نفسِ بیمارم، مولای یا مولای

تو صاحب رحمت، من صاحب درد و.
غم های بسیارم، مولای یا مولای

بی تو گرفتارم، بی ارزش و خوارم
بر خویش مگذارم، مولای یا مولای

چندی است بی تابم، با گریه می خوابم
میل نجف دارم، مولای یا مولای

از مسجد کوفه، یک عمر می آید
آوایِ دلدارم "مولای یا مولای"

آخر می افتد بر، روی علی یک شب
این دیده ی تارم، مولای یا مولای

اصلا چه می دانم؟! شاید همین لحظه.
آمد به دیدارم، مولای یا مولای

در هر شب جمعه، دلتنگ ارباب و.
صحن علمدارم، مولای یا مولای

بر ناله ی زهرا، بر دلبری تنها
عمری گرفتارم، مولای یا مولای

تشنه زمین افتاد، نیزه تکانش داد
گریان بر آن یارم، مولای یا مولای

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

سال ها طی شد و دل، زائرِ محبوب نبود
این همه سال نشستن به دعا خوب نبود

نه غم قحطی و نان داشت، نه داغ پیری
جز غم دوری یوسف، غم یعقوب نبود

هرچه گشتم عملی هدیه به آقام کنم
بین بار عملم، توشه ی مرغوب نبود

حاجت از چشم ترم خواند و دعایم فرمود
گرچه حاجت به دلم مانده‌ و مکتوب نبود

از ازل سینه ی زهرایی ما ان
جز به آقای نجف، ملحق و منسوب نبود

نکند راه حرم، راه نجف، بسته شود
سال ها بود دلم این همه آشوب نبود

چشم خشکیده ی از معصیتم، جز به غم و.
روضه های پسر فاطمه مغلوب نبود

نیزه ها در بدنش بود ولی حداقل
کاش جسمش ته گودال لگدکوب نبود

چقدر بوسه زدش پیش همه ختم رسل
حق آن صورت و دندان به خدا چوب نبود

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد

گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد

 

عمر گران، بی دیدنِ رویت هدر شد

هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد

 

از معصیت ها، عاقبت رنگِ سیاهی.

سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد

 

دوریِ از خورشید، در دوران تاریک

غم را میان سینه ها پرورد، برگرد

 

خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو

خسته شدیم از دوری ات، برگرد، برگرد

 

برگرد تا یاری کنی خیرالنسا را

زهراست تنها و چهل نامرد. برگرد

 

آقا قسم بر ناله ی " فِضه خُذینی"

آقا قسم بر سینه ی پر درد برگرد

 

****

 

ای شاهِ لب تشنه که در گودال ماندی

زهرا برایت ظرف آب آورد، برگرد

 

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخورد
هر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخورد

با بدترین گناه، تفاوت نمی کند
آن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخورد

باید که شک کند به مسیرِ تقربش
عاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخورد

سگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمر
از دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخورد

خوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ای
از پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخورد

زاهد به زُهد محض به جایی نمی رسد
دودِ چراغ اگر درِ این آستان نخورد

شیعه نخوان هر آن که به نعمت قرین شد و.
اندوهِ جیب خالیِ یک ناتوان نخورد

هر دل که سوخت پای غریبی مرتضی
جز مُهر عشقِ فاطمه، مُهر و نشان نخورد

باید دروغ روضه بخوانیم، چاره چیست؟!
خیرالنساء. سیلیِ نامحرمان نخورد

وقتی که رنگ از رخ زردِ بتول رفت
با صورتش به چوبه ی در، بی گمان نخورد

ضربِ غلافِ قنفذ ملعون، به بازوی.
حوریه ی امیر عرب، آن زمان نخورد


***

اصلا که گفته؟! قاری قرآن و خیزران؟!
کامِ حسین بین طبق خیزران نخورد

محمد جواد شیرازی
 


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ حرم مطهر سید الکریم_ دی ماه ۹۸

هق هقِ کودک که از سینه بر آید
روی سرش دست لطفِ پدر آید

جام علی می دهد باده ی نابش
عبد چو شرمنده با چشم تر آید

کوهِ عمل بی علی هیچ نیرزد
ذره به مِهر علی در نظر آید

کاش همین نیمه شب، بر دل زارم.
از حرم مرتضی یک خبر آید

شیعه اگر مضطری، قصد نجف کن
در نجفش غصه و غم به سر آید

در حرمش باش تا روضه بخوانیم.
از غمِ خیرالنساء، تا سحر آید

باز می آید بوی هیزم و آتش
باز بوی چادری شعله ور آید

کاش که در، بر سر و سینه نگیرد
کاش که بی دردسر میخ، درآید

****

تیزی مسمار شد تیزی نیزه
کرب و بلا خواهری خون جگر آید

از تنِ یک بی کفن نیزه در آرد
نیزه که بیرون شود، دردسر آید

تا که بلندش کنند از تن بی سر
کعب نیِ دشمنان با تشر آید

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه ۹۸

در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایم
دور از مولای خود در تنگنا افتاده ایم

راه را گم کرده و بیراهه دائم می رویم
در غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایم

کیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟!
از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایم

برکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟!
گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایم

رنگ ایمان رفته از این شهر، تقوا رفته است
وای بر ما. شاید از چشم خدا افتاده ایم

منتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر العجل
با امید فتح در راه شما افتاده ایم

با تمام غصه ها، از رحمت صاحب زمان
در پناه خیمه ی خیرالنسا افتاده ایم

هیچ کس ما را زمین افتاده در دنیا ندید
در نجف تنها به پای مرتضی افتاده ایم

فاطمیه آمد و ما هم به حالِ گریه بر.
چادری که ماند زیر دست و پا افتاده ایم

یاد آن ساعت که در افتاد روی فاطمه
یاد مظلومیت آل عبا افتاده ایم

یاد درد سینه ی زهرا میان بسترش
یاد آن مظلومه بر حال بکا افتاده ایم

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ فاطمیه اول ۹۸

با ضرب پا افتاد گل، گار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد

خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد

وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر
چشم پر آب حیدر کرار خونی شد

از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل
روی سپید غنچه اش انگار خونی شد

بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده
بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد

تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد
بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد

در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود
هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد

از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد
حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد

محمد جواد شیرازی


دانلود فیلم شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

در بیت مکرم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی_ ۹۸/۱۰/۱۴

قسم به جلوه ی ایمان و عصمت زهرا

بیا که شاد شود قلب حضرت زهرا

 

گناهکاری ما را ببخش آقا جان

به حرمت نظر لطف و رحمت زهرا

 

دعا برای محبین خود به لب داری

میان نافله ات، طبق عادت زهرا

 

شعاع نور بصیرت به ما عنایت کن

از آفتاب رفیع بصیرت زهرا

 

رسیده ایم که ما را علی شناس کنی

به پای مکتب درس ولایت زهرا

 

کمی به ما بچشان مزه ی عبادت را

قسم به گریه ی وقت عبادت زهرا

 

هزار شیر، چنان قاسمِ سلیمانی

گرفته اند شجاعت، ز غیرت زهرا

 

به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی

رسید با پرِ خونی به خدمت زهرا

 

اجازه هست شریک غم شما بشویم؟

برای ناله زدن در مصیبت زهرا

 

چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا

عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟!

 

چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟!

چه بوده علت اصلی غربت زهرا؟!

 

چه شد که چهره ی خود را ز حیدرش پوشاند؟!

مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟!

 

چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟!

چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟!

 

غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟!

چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟! 

محمد جواد شیرازی

 


در کمال وقار و زیبایی
حاج قاسم، شدی تماشایی

پدر کفر را درآوردی
با ولای علی به تنهایی

مالک اشترِ سپاه ولی
ای که چون ذوالفقار مولایی

خون و یادت همیشه جاوید است
تا ابد در قلوب شیدایی

سخت ما انتقام می گیریم
از حسودان کورِ دنیایی

می رسد روز مرگ اسرائیل
می رسد لحظه ی صف آرایی

مثل قاسم تنت شده خونی
همچنان اکبر ارباً اربایی

دست هایت بریده شد آری
مثل عباس، مثل سقایی

بدنت سوخته میان شرر
این هم از داغ های زهرایی

دور از میهنی شبیه حسین
شرحی از آیه ی فَدَینایی

خوب شد خاتمت به دستت ماند
بر سرت نیست جنگ و دعوایی

خوب شد دخترت کنارت نیست
تا بگوید به ناله " بابایی" .

محمد جواد شیرازی


ما را بکشید ، بیشتر می گردیم
در حفظ ولی مثل سپر می گردیم
هر چند سلیمانی ما را کشتید
در جنگ شما چو شیر نر می گردیم

 

****

 

مزد یک عمری رشادت را گرفت
غرق خون اذن زیارت را گرفت
مرگ در بستر برایش ننگ بود
از گل نرجس شهادت را گرفت

حاج مجتبی قاسمی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

ای بی نیاز، وصف مرا جز نیاز نیست
جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست
 
آلوده آمدم. چه کسی گفته یا کریم
بابِ انابه رو به گنهکار باز نیست؟!
 
ناشُکر بوده ام همه ی عمر، عفو کن
دیگر زبان من به جهالت دراز نیست
 
می خواستی که بنده و هم صحبتت شوم
شرمنده ام اگر که نمازم، نماز نیست
 
آرامشی که در نجف و خاک حیدر است
در خاک هیچ ناحیه حتی حجاز نیست

بر سر درِ دلم که پر از مهر حیدر است
غیر از لوای فاطمه در اهتزاز نیست
 
وقتی که نان سفره ی ما نان فاطمه است
دیگر به نان مردم عالم نیاز نیست

در هیچ مسلکی، زدنِ دختر رسول
در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست

بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه
چون ذکرِ یاحسین، دمی دلنواز نیست

هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضه ای.
مانند سوز تشنگی اش، جان گداز نیست

تشنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود
با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ فاطمیه اول ۹۸

قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم

مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم

به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم
به هر دری بزنم بعد تو جواب شوم

خودت کشیدی ام از چاه معصیت بیرون
نخواستی که زمینگیرِ منجلاب شوم

بیا که سوختم از درد دوری ات عمری
بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟

به برکت نظرت، در عزای فاطمیه.
دوباره نوکر این خانه انتخاب شوم

زمان روضه ی سخت بتول، چون اسپند
میان شعله ی آتش پر التهاب شوم

چه عاشقی است که با درد، فاطمه می گفت:
فدای غربت و اشکِ ابوتراب شوم

برای اینکه نبندند دست حیدر را
به خون سینه ی خود پشت در، خضاب شوم

سریع فضه بپوشان رخ کبودم را
علی خجل بشود، از خجالت آب شوم

حسین تشنه نمانَد، حسین را دریاب
فدای تشنگی اش زیر آفتاب شوم

محمد جواد شیرازی


باسمه تعالی

با سلام و احترام

صفحه ی اینستاگرام حقیر به دلیل حمایت از جبهه مقاومت و حاج قاسم سلیمانی مسدود شد.
فعلا قصد ادامه فعالیت در برنامه اینستاگرام را ندارم. در صورت تمایل برای پیگیری اشعار حقیر و ارائه نظرات تنها در همین وبلاگ در خدمت عزیزان خواهم بود. لازم به ذکر است حقیر در هیچ برنامه ای در فضای مجازی به غیر از این وبلاگ صفحه و کانالی ندارم.

با تشکر_ ارادتمند محمد جواد شیرازی


در دلی و در جانی، قاسمِ سلیمانی
مست جام ایمانی، قاسم سلیمانی

پای رحمت حیدر، پای سفره ی مادر
فاطمیه مهمانی، قاسم سلیمانی

بر لب ملک اسمت، گریه کرده بر جسمت
رهبرِ خراسانی، قاسم سلیمانی

ای غریبِ از میهن، شد سرت جدا از تن
ای شهید قربانی، قاسم سلیمانی

ای علم به دوشِ یار، یاعلی بگو سردار
با نوای طوفانی، قاسم سلیمانی

شد به ذکر یا زهرا، انتقام سخت ما
از عدو به آسانی، قاسم سلیمانی

شیر لشکر زینب، تا ابد در این مکتب
عزت شهیدانی، قاسم سلیمانی

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ فاطمیه اول ۹۸

فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است
روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است

آن قدر نامش بها دارد میان شاعران
نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است

هر که می خواهد چنان "سلمان" شود، "مِنّا" شود
حب زهرا، برترین کردار اهل بیتی است

مهر زهرا را علی در سینه ی ما ریخته
دل نگو این سینه ها، بازار اهل بیتی است

این که بر همسایه می بخشید نان خانه را
گوشه ای از رحمتِ رفتار اهل بیتی است

حاج قاسم را که دیدی سوخت پای رهبرش
فاطمه، الگوی این سردارِ اهل بیتی است

گریه بر زهرای مرضیه عمومی نیست، نه
کار چشمان تر ما، کارِ اهل بیتی است

روضه را مستوره باید خواند، دستم بسته است
روضه ی صدیقه از اسرار اهل بیتی است

ماجرای غسل زهرا. ماجرای بازویش.
ماجرای روضه ی دشوارِ اهل بیتی است

روی نیلی و کبود فاطمه، تا روز
بغض هر دلداه و غم خوارِ اهل بیتی است  

محمد جواد شیرازی


ندارد راه بر مقصد چنانچه بار، کج باشد
نشان از خشت کج دارد، اگر دیوار، کج باشد

هزاران بار اندوه و فغان سودی نخواهد داد
مسیر نوکر از ارباب اگر یک بار کج باشد

شروع انحراف از راه مهدی ختم بر نار است
شروع کج از آیینش، ادامه دار کج باشد

یقینا ریسمانِ دستگیری از گنهکار است
اگر که حلقه ای از گیسوی دلدار کج باشد

طواف بی ولای فاطمه بر محور کفر است
دقیقا مثل آن که سوزنِ پرگار کج باشد

فدک را هم خلیفه چون خلافت غصبِ ناحق کرد
همیشه دست نامردِ خیانتکار، کج باشد

چه شد روز سقیفه؟! از مسیر مرتضی، اصلا
چرا باید مسیر حرکت انصار کج باشد؟!

به هر صورت بسوزاند پر پروانه را، اما
شکاف بدتری دارد اگر مسمار کج باشد

***

چرا باید سر عباسِ آب آور سرِ نیزه
به پیش محمل زینب، سر بازار کج باشد؟!

محمد جواد شیرازی


همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند
چند تن جای همه دلهره و غم دارند

داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد
خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد

هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است
جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است

خانه از بوی گل یاس معطر مانده
روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده

سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید
آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید

آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد
نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد

داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است
وای بر بازوی او رد غلافی سخت است

حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید
تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید

دست از غسل کشید و ولی الله نشست
همه گفتند قد حیدر کرار شکست

سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود
فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود

داشت کل بدن شیر خدا می لرزید
پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید

داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت
بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت

بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند
آستین بین دهان گریه فقط می کردند

بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند
طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند

اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد
یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد

یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش
بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش

دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت
پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت

خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند
خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند

خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد
خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد

خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا
وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا.

محمد جواد شیرازی


کار نکن، فاطمه جان غم به دلم بار نکن
جان علی، پیش علی تکیه به دیوار نکن

امن نبوده حرمم، جرم علی را تو ببخش
تا که رَوی از بر من، این همه اصرار نکن

نان نپز و درد نکش، دست به دستاس نزن
مرد خودت را به خودت باز بدهکار نکن

با غم جانکاه نرو، آه نرو، راه نرو
چادر خاکی شده را، چادر گلدار نکن

من چه کنم تا که بر این غمکده جارو نکشی؟!
خاک نکن، پاک نکن، چشم مرا تار نکن

با پر زخمی به سر زینب خود شانه نزن
بین پر زخمی خود، درد تلمبار نکن

زار و گرفتار نمان، خیره به مسمار نمان
آبرویم را بخر و حال مرا زار نکن

چشم ورم کرده ی تو قاتل جان علی است
روی نگیر از من و این حادثه انکار نکن

داغ پی داغ رسد، بقچه چرا باز شده؟!
پای کفن ضجه نزن، گریه ی بسیار نکن

پیرهن بافته ات، کار کفن را بکند
روضه ی گودال نخوان، صحبتِ اسرار نکن

هر دوی ما بعد نبی روزه ی غم داشته ایم
جام لقا سر نکش و فاطمه افطار نکن

محمد جواد شیرازی


در مقامی که نبی مستِ خصال زهراست
نور توحیدی حق، وصف جمال زهراست

فخر حیدر به همین همسر زهرا شدن است
همنشینیِ علی، اوج کمال زهراست

لیلة القدر که بهتر ز هزاران ماه است
تابشِ کوچکی از روح زلال زهراست

همه ی هستی خود را به فقیران بخشید
زیور و زینت این خاک، وبال زهراست

فاطمه کوکبِ دُرّی است در افلاک رسول
أنتِ مِنّیِ نبی، شرح جلال زهراست

می چشد از نفسش ختم رسل، عطر بهشت
روح معراج نبی، حب وصالِ زهراست

ما اگر پای ولی تا دم آخر ماندیم
اثر تربیت و نان حلال زهراست

هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند
سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست

نور سرخی که به چشمان علی تابیده
نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست

بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند
قاتل جان علی، قد هلال زهراست

****

صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست
منشأ روضه ی جانسوز سه ساله زهراست

محمد جواد شیرازی


به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی
به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی

تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید
دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی

کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه
نمی افتد مگر راه کریمان سوی مسکینی

جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم
ولیکن زنده می مانم، نمی دانم، چه تضمینی؟!

همه نوکر شدیم و روضه برپا کرده ایم آقا
به این امید تا شاید میان روضه بنشینی

"شنیدن کی بود مانند دیدن" آن چه را یک عمر
شندیم از مصیبت های این ایام، می بینی

علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان
چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی

تصور کن ولی الله با چشمان خود باید
ببیند می خورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی

سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه
شهید جهل امت شد، امام و پایه ی دینی

صدای تشنه ای از گودی گودال بالا رفت
میان هجمه ی سرنیزه های رو به پایینی

محمد جواد شیرازی


وابسته است مسجد و منبر به فاطمه
رکن تمام دین شده باور به فاطمه

تنها نه این که جن و ملک خادمش شدند
خدمت کنند مریم و هاجر به فاطمه

درهای آسمان به رویش باز شد سریع
هر دم رسید سائلِ مضطر به فاطمه

دنیا شده است، فاطمه ریحانةُ النبی
عقبی، بهشت هست معطر به فاطمه

حتی دو چشم دشمن او دید روز و شب
کل مدینه بود منور به فاطمه

هر جا که کار سخت شد و فتنه پا گرفت
بوده همیشه دیده ی رهبر به فاطمه

وابسته است نزد خداوندِ ذوالجلال
کار شفاعت همه، م به فاطمه

حتی مقربینِ خدا بین انبیاء
محتاج می شوند در آخر به فاطمه

دلتنگِ یار می شد و محتاج و تشنه بود.
روزی سه بار دیده ی حیدر به فاطمه

نامرد، روزگار چه کرده که هاج و واج
خیره شده است فاتح خیبر به فاطمه؟!

از در مپرس، هر چه کشیدیم از در است
بدجور خورد ضربه ی آن در به فاطمه

مُردند شیعیانِ امیر عرب مگر؟!
باید که دومی بزند سر به فاطمه؟!


****

آن نیزه ای که خورد به پهلو عیان نمود
رفته شهادتِ علی اکبر به فاطمه

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ فاطمیه دوم ۹۸

چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟!
چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟!

چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟!
رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت!

چگونه خورد بر زمین که وقت پا شدن فقط
به خاک پنجه می کشید و در بدن توان نداشت

مگر چگونه ضربه خورده بود؟! بعدِ چند ماه
شبی خلاصی از هجوم درد استخوان نداشت

کسی که نان سفره ها نتیجه ی دعاش بود
دگر به بازویش توان پختِ قرص نان نداشت

چرا به جست و جوی گوشواره اش نشسته بود؟!
عزیز مصطفی دو چشم تار، بی گمان نداشت

به هر طریق پا شد و تکاند خاک چادرش
برای رفتنِ به خانه بیش از این زمان نداشت

به روی صورتش کشیده بود گل، حجاب را
چرا که تابِ دیدنش، نگاه باغبان نداشت

حسن به سینه ریخت این مصیبت عظیم را
از آن زمان دگر به جز دو چشم خون فشان نداشت

محمد جواد شیرازی


ز خلق رانده شدم، ای امام دریابم

پناه بی کسی ام، السلام، دریابم

 

گناهکار قدیمی به درگهت برگشت

عطا و مرحمتت مستدام، دریابم

 

به هر که رو زده ام جز تو آبرویم برد

دوباره آمده ام، با مرام دریابم

 

عُقاب مرگ پرش را گشوده روی سرم

ببین که فرصت من شد تمام، دریابم

 

من از شلوغی صحرای می ترسم

پناهِ خلق، در آن ازدحام دریابم

 

به یک دعا سرِ سجاده ی مناجاتت

بده به زخم دلم التیام، دریابم

 

عزیز فاطمه از صحن کربلا چه خبر؟

عجیب تشنه ی کرب و بلام دریابم

 

دوباره گریه کنِ کام خشک اربابم

به حق گریه بر آن تشنه کام دریابم

 

به گریه دخترکی داد زد: عمو عباس.

رسیده شمر میان خیام، دریابم

محمد جواد شیرازی


در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجب
ما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهب

از باده اش خرابیم، مست ابوترابیم
ما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغب

تکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلی
بالاتر از رسولان، در سلسله مراتب

معراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بود
دست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتب

از برکت وجودش دنیا به گردش آمد
خورشید با نگاهش می رفت سمت مغرب

در روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاور
تنها علی است غالب، مافوق کل غالب

تا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شد
شد ذکر عرش رحمن، یا مظهر العجائب

من آمدم بگیرم، کرب و بلای خود را
از خوان لطف حیدر، در لیلةالرغائب

یک عمر زیر دِینم، گریه کن حسینم
در راه سِیر عشاق، گریه بر اوست واجب

حتی سرش به نیزه، دلسوزِ خلق می شد
یک جلوه از نگاهش، شد راهِ خیر راهب

شاه از بلندی افتاد، خنجر به کُندی افتاد
سر از قفا جدا شد، با تیغ نامناسب

مهجور از وطن ماند، بر خاک پاره تن ماند
ارباب بی کفن ماند، ای وای از این مصائب

بی تاب روز وصلیم، آن منتقم می آید
می آید آن امامِ از چشمِ خلق غائب

محمد جواد شیرازی


نور، در پرده ماند و شب آمد
جانِ دل مردگان به لب آمد

برسانید بر سرای امام

عبدِ عاصی و بی ادب آمد

جلو افتاده پیش مولایش
هر که در معصیت، عقب آمد

کی شود تا جهان نظاره کند
دلبری فاطمی نسب آمد

بندگان سفره ی کرم پهن است
ماهِ پر برکت رجب آمد

یا مَن أرجُوه. یا علی مددی
سائلی مرتضی طلب آمد

تا دم یاعلی به لب گفتم
بر لبم مزه ی عنب آمد

مرغ دل را نجف فرستادم
مِس فرستادم و ذَهَب آمد

از علی خیر را طلب کردم
برترین فعل مستحب آمد

دلِ من رفت کربلایِ حسین
رحمت مستدام رب آمد

مادری گفت: فابک لِلمظلوم
سینه ی ما به تاب و تب آمد

هر چه سنگ و سنان و خنجر بود
به سوی شاه تشنه لب آمد

نیزه داری زمان تسبیحش
سوی ارباب، با غضب آمد.

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

سِرّ است، وصف لذت قربانی ات شدن
پایندگی است عاقبت فانی ات شدن

عمری ندامت است سرانجامِ لحظه ای
با معصیت، دلیلِ پریشانی ات شدن

اخلاصِ محض، قُرب به مولا می آورد
اخلاص بود رازِ سلیمانی ات شدن

بالاترین تقربِ در دارِ ظلمت است
در خون، قرین به چهره ی نورانی ات شدن

وابسته است حُسنِ عقوبت به لحظه ای
مشمولِ لطف ناله ی ربانی ات شدن

ای یوسفم بیا که مرا کور کرده است
یعقوبِ هجر دیده ی کنعانی ات شدن

خورده گره دوای همه دردهای من
در مبتلا به نسخه ی درمانی ات شدن

راه نجات نوکر دلمرده ات یکی است
زائر به صحنِ جدّ خراسانی ات شدن

خوب است در عزای لب تشنه ی حسین
با گریه، یارِ دیده ی بارانی ات شدن

محمد جواد شیرازی


یا فاطمه معصومه اطلبنا بزیارتک

 

از غربتت این روزها، جانم به لب آمد

عرض ارادت کم شد و قحطِ ادب آمد

 

کهف الوری بودی و ما در خانه ها ماندیم

دور از شما، انواع بیماری و تب آمد

 

دجال ها گفتند بیماری است، برگردید

زاهد مردد ماند و از صحنت عقب آمد

 

جان را فدایت می کنیم، امروز اما نه !!!

از وعده های بی عمل، جان در عجب آمد

 

عاشق نخوانم که خجالت می کشم بانو

دیدی اگر من را بگو دنیاطلب آمد

 

ماه رجب ماه تشرف بر کریمان است

دشمن دقیقا با هدف، ماه رجب آمد

 

بستند درب روضه ها را، درب برکت را

نور از میان شهر رفت و رنگ شب آمد

 

مرده است ایمان های مستحکم، حرم خالی است

از غربتت این روزها، جانم به لب آمد

محمد جواد شیرازی


رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیله
رسیده با طمع بخشش از اله عقیله

به هر دری زدم و عبد سر به راه نبودم
مرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیله

گناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتد
اگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیله

مرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخ
قسم به حرمت والا و جایگاه عقیله

خوشا به حال شهیدان جان فدایی زینب
خوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیله

به یاد قلب سلیم مدافعان شهیدش
سلام می کنم امشب به بارگاه عقیله

به روز که مُهر سکوت بر لب خلق است
حسین، ذکر لب ماست در پناه عقیله

نگو به مقتل ارباب، قتلگاه حسینی
که قتلگاه حسین است قتلگاه عقیله

چه شد که این همه کعبِ سنان به پیکر او خورد؟!
مگر نبود کفیلش، نبود ماه عقیله؟!

اگرچه سنگ به پیشانی اش زدند ولی باز
ندید چشم کسی عجز و اشک و آه عقیله

محمد جواد شیرازی


دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_  ۱۵ رجب ۹۸ حسینیه صنف لباس فروشها

آن بانویی که داشت نورش جلوه ی رب
آن بانویی که بود نامش زینتِ أب
آن بانویی که جلوه بخشیده به مکتب
در بستری بی سایه بان می سوخت در تب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

با صبرِ زهرایی حماسه آفریده
یک زن چگونه این همه غربت چشیده؟!
بی بی چه زجری بین نامحرم کشیده
در ازدحام دشمنانش شد معذب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

آن قدر بر دستش، نشانِ ریسمان دید
آن قدر داغ و روضه های بی کران دید
آن قدر در جسم عزیزانش، سنان دید
بر کعبه ی داغ و رزایا شد ملقب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

ای وای از داغِ چهل منزل اسیری
در شام، شرمنده شدن با سر به زیری
آیا شده با آستینت رو بگیری؟!
در شام و کوفه قامت او شد مورّب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

بزم شراب و زینب و چشمان پرخون
بودند آن جا کاش زیر چرخ گردون
یا زینبیون یا سپاه فاطمیون
بودند آن جا کاش یارانی مقرب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

دارد بساط گریه بر ارباب هر روز
یک سال و نیم آشفته و بی تاب هر روز
هم ناله می شد با رباب و آب هر روز
یاد حسینش، تشنه خوابیده است هر شب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

می دید در گودال غرق خون، تنش را
می دید با چشمان تر، جان کندنش را
می دید، دشمن می کِشد پیراهنش را
می دید جسمش می رود در زیر مرکب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

یاد حسین تشنه اش، وقت اجل کرد
یاد نظاره کردنش از روی تل کرد
پیراهن خونی دلبر را بغل کرد
جانش رسید از داغِ آن لب تشنه، بر لب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب

محمد جواد شیرازی


ماه رجب در پای سفره ازدحام است
چون سفره دارش اسوه ی اهل کرام است

تبریک ما را بر ابوطالب رسانید
آن عاشقی که احترامش مستدام است

بنت اسد فهماند بر اهل دو عالم
مولودِ کعبه، برکتِ بیت الحرام است

در هر فراز و هر فرود و هر بلایی
با مرتضی، احمد ازین پس هم کلام است

در عرش، مسجودِ ملائک شد همان که
روی زمین بر زخمِ ایتام، التیام است

آمد علی و قبله ی اهل یقین شد
بابای ما، حیدر امیرالمؤمنین شد

***

ماییم و بحر رحمتِ مواج حیدر
اهل کرم هستند هاج و واج حیدر

پیغمبران در سیر قربِ خود به الله
بودند در هر مرحله محتاج حیدر

دائم به طوف کعبه ی عشق و ولایش
مَستند با ذکر علی، حجاج حیدر

نعلینِ پُر وصله به پایش در کنارِ.
تکه حصیری بود تخت و تاج حیدر

معراج احمد گرچه در هفت آسمان بود
بوده کنار فاطمه، معراج حیدر

حبش برای هر عمل، شرط قبول است
بالاترین وصف علی، زوج البتول است

***

سوگند بر بیت الحرام و بر شکافش
کفر است هر راهی که باشد بر خلافش

سینه برایش چاک داده حق تعالی
تا که بگوید هست کعبه در طوافش

این حرف آغازینِ شأنِ قنبر اوست
آن قله که عمری است نامیدند " قافش"

زهدِ علی را هیچ مخلوقی نفهمید
حتی عبای وصله دار و پشم بافش

شیران خون ریز عرب در بین میدان
انکار می کردند خود را در مصافش

رو کرد در هر معرکه، دستِ دغل را
انداخت از رونق علی، لات و هبل را

***

هر عاشقی، یک بار مهمان نجف شد
در کل عمرش مست سلطان نجف شد

آدم کنار نوح، در بین ملائک
عمری است با عزت نگهبان نجف شد

حِصن حصین نوکران آل عصمت
در سایه سار صحن ایوان نجف شد

باده برای شیعیان شد حوض کوثر
ساقی علی و صحن میخانه نجف شد

از مادریِ فاطمه، از رحمت او
یک عمر رزق نان ما، نان نجف شد

در نیمه ی ماه رجب مست لقاییم
یا ذالکرم، دلتنگ صحن کربلاییم

***

بنت اسد آمد، به دستش قرص ماهش
شوق ابوطالب عیان شد با نگاهش

طفل میان گاهواره آیه می خواند
" قَد أفلَحَ." می خواند با صوت إلهش

پیغمبر آمد سوی حیدر، کل عالم.
تعظیم کردند آن زمان بر پیشگاهش

بوسه به لب های علی می زد پیمبر
قاری قرآن هست و آخر جایگاهش

اما حسین آن لحظه که قرآن به لب داشت
چوب و سنان می خورد بین قتلگاهش

تا تکه دندانش شکست و بر زمین خورد
بالای مقتل خواهرش با سر زمین خورد

محمد جواد شیرازی


خاک در قنبرم، حیدری ام حیدری
ریزه خور این درم، حیدری ام حیدری

رزق به دستان اوست، ساقی و صاحبْ سبوست
مست میِ کوثرم، حیدری ام حیدری

از دم قالوا بلىٰ، با کرم مرتضی
فاطمه شد مادرم، حیدری ام حیدری

اصلِ اصول خداست ، نفسِ رسول خداست
شیعه ی پیغمبرم، حیدری ام حیدری

به چه مبارک شده، با خط خوش حک شده
بر روی انگشترم، حیدری ام حیدری

مِهر علی منجلی است، حجت سید علی است
پشتِ سر رهبرم، حیدری ام حیدری

هرکه بپرسد مرا، کیست تو را ناخدا؟
نام علی می برم، حیدری ام حیدری

راه و مسیرم علی است، نور ضمیرم علی است
نعره کشد باورم، حیدری ام حیدری

قهر کند یا عطا، درد دهد یا شفا
هر چه دهد می خرم، حیدری ام حیدری

حب علی آبروست، صحن نجف آرزوست
در به در حیدرم، حیدری ام حیدری

ذکر علی چون عسل، شد سخنم از ازل
تا نفس آخرم، حیدری ام حیدری

محمد جواد شیرازی


قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب»


حامی مصطفی ابوطالب
شیر مردِ وفا ابوطالب

ای کفیل و پناه و تکیه گهِ.
خاتم الانبیا ابوطالب

سال ها پای دین پیغمبر
خورده ای طعنه ها ابوطالب

ساقی زائران بیت الله
در صفا و منا ابوطالب

از ازل روح محکمت بوده
از پلیدی جدا ابوطالب

ای تجلی "عُروة الوثقی.
لَا انفِصامَ لَها" ابوطالب

هر که شک کرد در مقاماتت
هست از اشقیا ابوطالب

نظری کن، کریم بنده نواز
به من بی نوا ابوطالب

تا قیامت نمی کنم هرگز
حیدرت را رها ابوطالب

پسرت را منم همیشه غلام
تا ابد هر کجا ابوطالب

هم أبِ حیدری و هم احمد
پدر هل أتی ابوطالب

می روی، هر دو تا یتیم شوند
احمد و مرتضی ابوطالب

تازه رفته خدیجه از دنیا
نرو ای آشنا ابوطالب

خم شود بعد رفتنت قطعا
کمر مصطفی ابوطالب

رفتی و حرمت رسول شکست
بعد تو بارها ابوطالب

رفتی و در مدینه بعد نبی
فتنه ها شد به پا ابوطالب

رفتی و سوخت در دل آتش
بیت خیرالنسا ابوطالب

تو نبودی و بسته شد به طناب
دست شیر خدا ابوطالب

نوه ات رفت روی نیزه سرش
تشنه در کربلا ابوطالب

محمد جواد شیرازی


چه حالی، احسن الحال است، چه خیری اول سال است
عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است

هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را
علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است

کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است
اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است

همین که نام او در خاطر بیمار می آید
طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است

همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است
کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است

زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و.
زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است

کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند
چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!

به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه
نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است

چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!
چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!

چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!
چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!

چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!
تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است

چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش
به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است

مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!
به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است

محمد جواد شیرازی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

قرانی ها دلنوشته های من به دنیای منو بابام خوش اومدین گلها,دانلود پيشينه تحقيق,پرسشنامه,طرح توجيهي,مقاله,فايل مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت solovedolls پَستو مدرسه شاداب نقش برجسته آیه‌های سرخ