عینِ نور است همه روز و شب ام بنین
قدر عرش است میان وجب ام بنین
ترس داری پسرت نوکر خوبی نشود؟
بسپارش به کلاس ادب ام بنین
پدرش پای علی دوست شدن سیلی خورد
مهر مولاست عیارِ نسب ام بنین
دلشان هر دو پر از معرفت زهرا بود
رحمت حق به دلِ اُم و أبِ ام بنین
قدر این زن به طلا نیست، فقط مهر علی است
حق مولاست رود در طلبِ ام بنین
محضر زینب کبری نشنیده است کسی
هیچ جز سیدتی از دو لب ام بنین
شمسِ منظومه شد و چهار یل بی باکش
می درخشند همه در عقب ام بنین
اگر عباس نگاهش همه را می لرزاند
ارث برده است یقین از غضب ام بنین
از معاویه بپرسید چه آمد به سرش
چه کشید از سکناتِ خُطب ام بنین
با دو چشم تر و برپایی روضه آخر
کرد بر دشمن بی دین غلبه ام بنین
هر زمان دید رباب آمده با چشم پر آب
آمد از شرم و حیا، جان به لب ام بنین
سر پیری پسری نیست عصایش بشود
گریه دار است عجب این لقب ام بنین
محمد جواد شیرازی
درباره این سایت