دین حق در خطر افتاده، کمک کن فضه
حرف حق از اثر افتاده، کمک کن فضه
قول داده به نبی حیدرِ من صبر کند
یاد حرفِ پدر افتاده، کمک کن فضه
درب این خانه که خود بوی نبی را دارد
گیرِ چندین نفر افتاده، کمک کن فضه
سرخ شد حلقه و مسمارِ درِ این خانه
شعله بر جانِ در افتاده، کمک کن فضه
با لگد ریخت درِ خانه. ببین روی سرم.
یک درِ شعله ور افتاده، کمک کن فضه
مردک پست چنان ضربه به پهلویم زد
شاخه ام از ثمر افتاده، کمک کن فضه
سوی کوچه ببرم زود، علی را بُردند
حیدرم در خطر افتاده کمک کن فضه
دست من. گوشه ی شالِ علی و ضرب غلاف.
از تنم بال و پر افتاده، کمک کن فضه
حیدر و بیعت با کفر؟! نمرده زهرا
یار، در دردسر افتاده کمک کن فضه
محمد جواد شیرازی
درباره این سایت