از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسین
زنده شده است خاطره ی مادر حسین
با احترام رفته علی در بر حسین
آماده ی نبرد شده لشگر حسین
تا اذن خواست، نور دو عالم اجازه داد
لب تر نکرده بود، همان دم اجازه داد
قله نشین معرفتِ کائناتِ حق
مجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حق
آیینه ی تمام نمایِ صفات حق
مانند مرتضی شده ممسوس ذات حق
شأن علی، ز کل مراتب، فراتر است
فیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر است
وقت وداع شد، همه جا ریخته بهم
از غربت و بلا، دو سرا ریخته بهم
قلب تمام اهل ولا ریخته بهم
این غصه، آل فاطمه را ریخته بهم
اکبر گلایه ی همه را استماع کرد
با خواهرش رقیه، به سختی وداع کرد
وقتی علی، زمان رجزخوانی اش رسید
بر گوش دهر غُرش ربانی اش رسید
ابن زیاد، وقت پشیمانی اش رسید
بر کل دشت نعره ی طوفانی اش رسید
نعره کشید، من به پیمبر نتیجه ام
از نسل پاک مادر زهرا، خدیجه ام
خشمش شبیه حضرت جبار، جلوه کرد
همچون رسول، لحظه ی پیکار، جلوه کرد
چون شیر، مثل حیدر کرار، جلوه کرد
گهگاه در سیاق علمدار، جلوه کرد
با کام تشنه معرکه را زیر و رو نمود
دیگر توان جنگ برایش نمانده بود
برگشت محضر پدرش تا رها شود
از این همه مصیبت اعظم جدا شود
باید حسین دل ببُرد، تا فدا شود
ورنه زمانِ واقعه بی انتها شود
کامِ پدر ترک ترک و خشک، زین سبب
بعد از وداع سختِ پدر، رفت تشنه لب
لیلا میان خیمه زند دست روی دست
آیینه ی پر از ترکش عاقبت شکست
شمشیر آمد و به سر اکبرش نشست
مانند مرتضی شد و فرق سرش گسست
خون سرش به روی دو چشم فرس چکید
چیزی فرس ندید، فقط بی هوا دوید
او را به جرم نام علی سیر می زدند
با نیزه ها به آیه ی تطهیر می زدند
یک عده زخم با سر شمشیر می زدند
یک عده نانجیب به او تیر می زدند
روی فرس محیط تنش خانه خانه شد
افتاد انار آل عبا، دانه دانه شد
حالا حسین آمده با دیده ی ترش
با ناله ی علی ولدی سوی اکبرش
سر را گذاشت لحظه ی آخر روی سرش
پا می کِشد علی به زمین در برابرش
ای میوه دلم چقدر پخش گشته ای
نامت علی شد و صد و ده بخش گشته ای
محمد جواد شیرازی
درباره این سایت