چند صباحی بمان، یا حسن عسکری
بار مبند ای جوان، یا حسن عسکری

لحظه ی دردسرت، آمده بالاسرت
مهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکری

شکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندید
دست تو در ریسمان، یا حسن عسکری

تشنه لب سامرا، ماه ربیعت چرا
گشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکری

در دل زهرایی ات، خاطره ی محسنش
ریخته داغی گران یا حسن عسکری

داغِ دلت این شده، از غم محسن شده.
فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکری

رنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریخته
تشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکری

خورد اگر ظرف آب، بر لب و دندان تو
نیست ولی خیزران. یا حسن عسکری

گرچه لبت سوخته، پنجه مکش روی خاک
شد پسرت نیمه جان، یا حسن عسکری

راحت ازین پس بخواب، نیست دگر پاسبان
خسته ای از پادگان یا حسن عسکری

در وسط قتلگاه، جد شما مانده بود.
تشنه و بی سایه بان یا حسن عسکری

آه که از هر طرف، بر بدنش می زدند
سنگ، زمانِ اذان یا حسن عسکری

خورد تکان آسمان، تا که سنان با سنان
داد تنش را تکان، یا حسن عسکری

خوب شد اصلا نبود آخرِ این ماجرا
دور و برت ساربان، یا حسن عسکری

محمد جواد شیرازی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید برنج شمال ایران بوتان مغز رایانه gorjestann.parsablog.com Leonard turkeynet.parsablog.com Keisha